ملورینملورین، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره
رادینرادین، تا این لحظه: 1 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

عاشقانه های من و نی نی ها و بابای مهربونشون

قرص

هفته ی هفتم باداری

سلام م م م م م هنوز نمیدونم کی هفته های بارداریم تغییر میکنه ! با این شروع بارداری نامعلوم ، دکترم هنوز نمیتونه دقیقاً بگه کی هفته هام عوض میشه و تاریخ زایمانم به امید خدا کی هستش ... اما چون شنبه از روی جواب سونو بهم گفت که بارداری 6 هفته س ... احتمالاً الان باید تو هفته ی 7 باشم م م ... هی ی ی ی ی روزای خوب و همراه با دلشوره ای رو میگذرونم ؛ اگرچه با سونوی این بار و دکتر جدیدی که رفتم خیلی آرامش گرفتم ، اما تا صدای قلب جنینم رو نشنوم ، دلم آروم نمیگیره ... ای خدا مراقب جوونه ی کوچولوی من باش ... تقریباً یه دو هفته ای میشه که یه دل درد کوچولو گه گاه زیر دلم احساس میکنم ، بیشتر موقع هایی این درد سراغم میاد که دولا نشستم یعنی رو شکمم فش...
12 مرداد 1391

تعویض تاریخ مسافرت

سلام م م م دیروز یعنی 8 مرداد ماه 1391 بعد از کلی کش مکش و دودلی بالاخره رفتم و تاریخ مسافرتم رو عوض کردم ، حالا دیگه قرار شد با محمد جونم برم ... خیلی احساس آرامش بیشتری دارم اینجوری ، اگرچه میدونم مامان و سانی خیلی منتظرم بودن ... ولی اینجوری بهتره ، خیالم راحت تره ... اوضاع مامان اینا ظاهراً خیلی خوب نیست ، هوای گرم و مشاجره بین مامان و سانی و تموم شدن قرصای مامان ... همش دلشوره های منه ، دیروز خیلی حرص خوردم ، از عصری که با ظهر که با محمد بحثم شد ، زیر دلم درد میکرد و تا شب خوب نشد !!! نمیدونم شاید نینی از اینکه مامان و باباش با هم دعوا کردن ناراحت شده بود ؟! خلاصه که حالا وقت بیشتری دارم برای اینکه کارام رو انجام بدم. دیروز قبل از ر...
9 مرداد 1391

سونوی دوم

سلام م م م م دیروز یعنی 7 مرداد 1391 بعد از یه روز بی نهایت پر استرس و شونه خالی کردن از رفتن به دانشگاه و گریه و چه و چه ، عصری با محمد رفتم پیش دکتر ِ بیتا دوستم ... دکتر یه آقای مسنی همسن و سال دکتر خواجوی بودش ، کاملاً هم دکتر خواجوی و دکتر گرجی رو میشناخت و خیلی به کارشون اعتماد داشت ... خیییییییییییییییلی ریلکس ولی دقیق بنظر میرسید . شرح حالم رو پرسید و بعدشم تو مطب خودش سونو کرد ... فندق مامان یه کوچولو بزرگتر شده بود الان شده 16.8 میلی متر ... عززززززززززززززززززززیز دلممممم عشقممممممم ... چقدر احساس عشق میکنم بهت ... واااااااااااااااااااااای چه حس زیبا و پر دردسری ... خلاصه که دکتر بهم گفت که ساک حاملگی الان سر جاش قرار داره و دا...
8 مرداد 1391

مراجعه به دکتر یک هفته قبل از مسافرت

سلام م م م دیروز یعنی 4 مرداد ماه 91 بعد از یه روز پر استرس با محمد رفتیم پیش دکتر گرجی ... قبلشم اینو بگم که سه شنبه زنگ زدم دکتر خواجوی ، بهم گفت که با وجودی که تازگی فریز داشتم ، ولی یه سونوی واژینال بدم و برم پیشش با همسری ... منم میخواستم تا شنبه صبر کنم ، اما خیلی فکرم درگیر بود و تصمیم گرفتم 4 شنبه یعنی دیروز ، برم پیش دکتر گرجی ... خلاصه سونوگرافی رو دید و بهم گفت که هنوز هیچی معلوم نیست ... مشکوک به بارداری کورنوال هستی اما باید صبر کنیم و زمان بدیم تا جنین بزرگتر بشه ... برای دو هفته دیگه بهم وقت سونو داد . من بهش گفتم که هفته دیگه پرواز دارم و میخوام برای سه هفته برم ترکیه ... بهم اکیداً پیشنهاد کرد که نرم چون ریسکش بالاس ... خل...
5 مرداد 1391

عززززززیزم به دل مامان خوش اومدی

سلام م م م م    دیروز یه سر رفتم دانشگاه و به قول معروف حاضریمو زدم .دیروز روز اول ماه رمضون بود  هی ی ی ولی من روزه نبودم ... دلم پرمیکشه واسه لحظه های افطار ، دعا خوندش اگرچه خداییش امسال تابستونم مثل پارسال خیلی روز گرفتنش سخته ... خلاصه بگذریم ، محمد یه نیم ساعتی بخاطر ماه رمضون زودتر تعطیل شد و واسه همین حدود 4 رسید دم دانشگاه . باهم رفتیم پیش دکتر گرجی دکتر مامان فاطمه ,دوستم ، خیلی ازش تعریف میکنن و الی جونمم الان چند وقتیه تحت بررسی های پزشکی دکتر گرجی هستش . دکتر تمام سوابق پزشکی از جمله سقط و سه تا فریز و اینا رو بررسی کرد . بعدشم رفتم رو تخت خوابیدمو فشار خون و وزنمو گرفت ... 60 کیلو بودم م م  واااااااااااای ...
1 مرداد 1391
1